اقبال من

ساخت وبلاگ
 

 

ای دل ز چه می سوزی،جان از تو طلب دارم / عمریست گرفتارم،دیری است هوادارم

 

آتش بزن و برکن،کآزاد شود کارم / بی جان شدم و آخر از دست رود یارم

 

با حال پریشانم،من را به خودش خواند / از یار تهی گشتم با یار دگر دارم

 

دیدم که به چشم خود با دوست به جان آیم / ای کاش نمی رفتم با یار جفاکارم

 

اینبار نماز من تنها به تو تعظیم است / آزاد شدم آخر با دوست سفر دارم

 

هرکس که به بغیر از تو دل داد خطاکار است / شیرینی عشقت را صد شکر که من دارم

 

آزاد شدم از دون،دلشادتر از عالم / اقبال خوش من شد،دستان تو را دارم

 

 

 

 

 

نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۶ساعت 10:31 توسط فاطمه س|

دست نوشته ها...
ما را در سایت دست نوشته ها دنبال می کنید

برچسب : اقبال, نویسنده : 9negasht631 بازدید : 119 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:26